1ــ به مشکلات از جوانب مختلف نگاه کنید: دیدگاههای جدیدی را برگزینید که دیگران از آن استفاده نمیکنند. لئوناردو داوینچی عقیده داشت برای به دست آوردن علم در مورد یک مشکل باید یاد بگیرید چطور آن مشکل را به راههای مختلف بازسازی کنید. او میگفت همیشه اولین برخورد او با یک مشکل کمی متعصبانه بوده است. به همین دلیل سعی داشت مشکلات را از جوانب مختلف بررسی کند.
2ــ تجسم کنید: اینشتین وقتی به حل یک مشکل فکر میکرد، میکوشید موضوع خود را با استفاده از نمودارهای مختلف به چند طریق ممکن حل کند. او راهحلها را تجسم میکرد. عقیده داشت کلمات و اعداد به آن شکل نقش مهمی در فکر کردن در مورد راهحل یک مشکل ندارند.
3ــ ایجاد کنید: یکی از ویژگیهای متمایز نابغهها استعداد تولیدی و زایایی آنهاست.
توماس ادیسون 1093 حق ثبت اختراج داشت. او با ارائه فکر و تدبیر، سودمندی وسایل اختراعی خود را تضمین میکرد. دین کیت، از دانشگاه کالیفرنیا در مطالعه 2036 مخترع تاریخ به اثبات رساند که بزرگترین دانشمندان نه تنها آثار فوقالعادهای میساختند، بلکه آثار بد و به درد نخوری هم در کارنامه خود داشتهاند. آنها از شکست نمیترسیدند و آنقدر تلاش کردند تا به موفقیت دست یافتند.
4ــ ترکیبات جدید بسازید: افکار، ایدهها، تصاویر و اندیشههایتان را ترکیب و دوباره ترکیب کنید و آنها را به صورت ترکیبات مختلف درآورید؛ هرچند طبیعی و مناسب نباشند. قانونهای توارث که علم جدید ژنتیک بر پایه آن قرار داده شده، توسط راهبر استرالیایی، گریگومندل مطرح شده که ریاضیات و زیستشناسی را برای ایجاد یک علم جدید با هم ترکیب کرد.
5 ــ رابطهسازی کنید: بین موضوعات نامشابه ارتباط برقرار کنید. داوینچی قادر بود میان صدای زنگ و آب ارتباط ایجاد کند. ساموئل مورس توانست با مشاهده ایستگاههای حمل و نقلی توسط اسب، ایستگاههای تقویتکنندهای برای سیگنالهای تلگراف اختراع کند.
6 ــ متضاد فکر کنید: فیزیکدان معروف نیلز بوهر عقیده داشت اگر متضادها را کنار هم بیاورید، خواهید دید افکار و اندیشهتان به مرحله جدید منتقل میشود. توانایی او در تصور نور هم به عنوان یک ذره و هم یک موج باعث شد به اصل تکمیل برسد. افکار معلق و مسکوت میتواند به شما برای خلق یک شکل جدید کمک کند.
7ــ استعاری فکر کنید: ارسطو استعاره را یکی از علامتهای نوابع میدانست و عقیده داشت هر فردی که ظرفیت درک شباهتهای بین دو قلمرو کاملا متفاوت را داشته باشد و بتواند آنها را به هم ربط دهد، یک نابغه است.
8 ــ خود را برای شانس آماده کنید: هرچه برای انجام کاری تلاش کنیم و شکست بخوریم، مشغول کاری دیگر خواهیم شد. این اولین اصل تصادف خلاقانه است. شکست زمانی میتواند سودمند باشد که ما به آن به عنوان یک نتیجه بیحاصل فکر نکنیم. به جای این، روند کار، مولفههای آن و طریقه تغییر آنها را تحلیل کنیم تا به نتیجه برسیم. نپرسید چرا من شکست خوردم؟! بپرسید چه کردهام؟!
ترجمه: رزیتا شاهرخ
منبع:readers digest
تولستوی، این بزرگ مرد پهنه ی انسانیت،سخنی دارد با این مضمون : باید از گفتنی هایی گفت که احتمالاً بسیاری آن را نمی دانند ولی جرئت ابراز آن را حتی برای خودشان ندارند
بنابراین اگر ابراز شرمساری و بی نظری ام را درباره ی کلمه ی "جرئت "بپذیرید با قی خواهد ماند حرفهایی که هم من میدانم و هم به احتمال خیلی زیاد شما، و قصد نهایی این نوشته نیز تنها مروری است بر همین حرفها ، حرفهایی درباره ی جامعه ی ایرانی و یا به عبارتی درد دلی است خودمانی
قسمت اول
با تاریخ بیگانه ایم
یکی از دردهای مملکت این است که حتی تخصیل کرده هایمان خیلی با تاریخ میانه خوبی ندارند (اگر یادتان باشد در دوره های دبیرستان هم نه تاریخ و نه معلم تاریخ معمولاً جدی گرفته نمی شدند)مسخره تر از این نمی شود که یکنفر به اصطلاح مدعی،یک نفر تحصیل کرده ،نداند از دو یا سه نسل قبلش پدرش کیست ؟
یادش به خیر در زنگی آباد کرمان، شبی میهمان مرد دانای بی ادعایی بودم به نام آقای اسدال.. زنگی آبادی ،می گفت آمار بگیرید از این جمعیتی که در این مملکت هستند من نمی گوییم از روستایی ها ،بی سوادها، از بی ادعاها ، ازهمین طبقه ی مدعی و تحصیل کرده، از استادهای دانشگاه که قاعدتاً باید علمدار فرهنگ این جامعه باشند، تا معلمش،مهندسش دبیرش،یک آمار سرانگشتی بگیرید و ببینید چه درصدی از همین خانواده های دستچین به اصطلاح "شجره نامه "دارند ،این را کم نگیرید فاجعه است .
ملتی که تاریخ گذشته اش را نمی خواند و نمی داند، همه چیز را خودش باید تجربه کند .آیا فرصت این کار را دارد؟ آیا عمرش به این تجربه ها کفاف می دهد ؟ ببینید آمریکای دویست و چند ساله وقتی از تاریخش صحبت می کند،با چه احترام و وقاری از آن سخن می گوید،ببینید در مدارس عالی شان درس تاریخ از چه وزنی برخوردار است و هکذا مدارس اروپایی.
از این دردناک تر نمی شود که تجربه ای را به قیمت گزاف به دست می آوریم ولی آن را نگاه نمی داریم؛ یک نسل،دو نسل می گذرد همه یادمان می رود و آن وقت دوباره روز از نو روزی ازنو.آیا به نظر شما حق با میزبان من نبود
در یکی از سفرهای خارجی آشنایی "خود تبعید"و طبیعتاً"ضد نظام "با حرارت می گفت اینها بروند.گفتم بعد ؟گفت هر چه می خواهد بشود از این بدتر نخواهد شد.گفتم مطمئنی؟
تنها توصیه ای که به این بزرگوار کردم این بود که تاریخ بخواند .گفتم بادت نرود همیشه برخلاف گفته ی تو از هرچیزی حتی بدترش هم وجود دارد. یاد آورشدم وقتی تازیها با شعار برادری و برابری به ایران متعلق به امپراطور ساسانی و نه متعلق به ایرانی حمله ور شدند ،واقعیت ساده ی تاریخی این است که فشارهای هیئت حاکمه با بدبختی ها و نکبتهایی که برای مردم بینوا فراهم کرده بود، زمینه ی خوشباوری را برای باور برادری و برابری اهدایی قوم مهاجم از مدتها قبل فراهم کرده بودند و همین طور شد که تا آمد تفرعن و نژاد پرستی و برتری جویی اموی را احساس کند کارش از کار گذشته بود و چاره ای جز تمکین نداشت آن وقت مجبور شد حدود دویست پنجاه سال دست و پا زد تا بالاخره بتواند راه هایی را برای رهایی بیابد .
ودوباره در زمان حمله ی مغولها این تاریخ تکرار شد
چرا؟ برای این که حافظه تاریخی نداشتیم ؛مطلب را خودمان باید تجربه می کردیم ....
ادامه دارد
گرد آوری :علیرضا شائمی