آنان که گذشته خود را فراموش می کنند محکوم به تکرار آن در آینده اند!
از دل ودیده گرامی ترهم،آیاهست؟
دست،آری زدل دیده گرامی تر، دست
زین همه گوهر پیدا ونهان در تن وجان
بی گمان دست گران قدرتراست
هرچه حاصل کنی ازدنیا دست آوردست
هر چه از اسباب دنیا باشد در روی زمین
دست دارد همه را زیر نگین
سلطنت راکه شنیده است چنین
شرف دست همین بس که نوشتن با اوست
خوش ترین مایه دلبستگی من ،با اوست
در فرو بسته ترین دشواری، در گرانبارترین نومیدی
بارها بر سر خود بانگ زدم
هیچت ار نیست مخور خون جگر،دست که هست
بیستون را یاد آر
دستهایت را بسپار به کار
کوه را چون پر کاه از سر راهت بردار....
وه چه نیروی شگفت انگیزیست
دستهایی که به هم پیوسته است
به یقین هر که به هر جای درآید از پای
دستهایش بسته است
دست،گنجینه مهرو هنر است:
خواه بر پرده ساز،
خواه رگردن دوست،
خواه بر چهره نقش،
خواه بردنده چرخ،
خواه بردسته دا س،
خواه در یاری نا بینایی،
خواه درساختن فردایی!
آنچه آتش به دلم میزند،اینک ،هردم
سر نوشت بشرست،
داده با تلخی غمهای دگردست به هم
بار این دردو دریغ است،که ما
تیرهامان به هد ف نیک رسیده است، ولی
دست هامان، نرسیده است به هم...
فریدون مشیری
منم می خوام عضو بشم
دمتون گرم