رویارویی تمدن ها

 

"رویارویی تمدن ها"

 

«رویارویی تمدن ها» در ابتدا نظریه ای بود که یک استاد حقوق سیاسی دانشگاه های آمریکا آنرا نوشت،امّا بزودی و با هیاهویی که بر سر آن به راه افتاد آشکار شد،نقشی بیش از یک مقاله دارد.تعداد کسانی که درباره ی این نظریه نوشتند به هزار بالغ شد وحجم نوشته آنان دهها برابر اصل مقاله.

کم نبودند کسانی که مجذوب نظریه هانتیگتون شدند وکسانی که این نظریه را به عنوان سیاست نامه کاخ سفید در نظر آوردند.نویسنده در این مقاله که در اوج گفتگو پیرامون نظریه رویارویی تمدن ها نوشته شد کوشیده است تا نشان دهد که جهان برای سواری دادن به آمریکا چندان رام نیست.

آمریکاییان،با آن که سی سال است کلاه شاپو را از لباس متداول سیاستمداران ودیوانیان حذف کردند وبه تبع آنها جهانیان دیگر نیز شاپوبر سر می نهند،ولی علاقه عجیبی به کلاه دارند.دانشگاهی را که درآن تحصیل کردند،ایالتی را که درآن به دنیا آمده اند،تیم ورزشی مورد علاقه خود،باشگاهی که درآن عضویت دارند،بانکی که درآن حساب باز کردند،کارت اعتباری که مصرف می کنند،کامپیوتری که دارند،و...همه را با به سر گذاشتن کلاه های مخصوص نشان می دهند . در کمد لباس هر مرد- وحتی زن- آمریکایی دهها کلاه وجود دارد که بر هر کدام مارک و نشانه ای است مشخص کننده. نامزدان شغل های انتخابی مانند ریئس جمهوری،فرمانداری،شهرداری ، سناتوری وکالت مجلس و در فعالیت برای گرفتن رای ، گاه در روز بیش از پنجاه نوع کلاه بر سر می گذارند نا آرای بیشتری جذب کنند . بیل کلینتون که در این روزها ، به هر مناسبت ، شب کلاه مخصوص یهودیان را بر سر می نهد و در مراسم مختلف ظاهر می شود و غیر آمریکاییان را از این کار خود به حیرت می اندازند ، در حقیقت شب کلاه را به عنوان کلاه های آرم دار مخصوص به کار می برد تا از دلبستگی خود به اهل صهیون یاد کند که در سال انتخابات ، برای ماندن در کاخ سفید به جلب پول و محبت یهودیان با نفوذ و لابی قدرتمند آنها ، نیازمند است. اما این عمل که در نهایت یک ترفند انتخاباتی است ، نباید تنها دلیل سیاست جدید خاورمیانه یی آمریکا و اصرار آن کشور برای به تحقق رساندن سازش اعراب و اسرائیل تلقی شود . سیاست امروزی واشنگتن در مورد اعراب و اسرائیل از جایی بالاتر و دورتر از کمیته انتخاباتی دموکرات ها و بیل کلینتون ، برنامه و رهنمود می گیرد ، گروه کار انتخاباتی کلینتون ، حداکثر آن که از بخت خود شاکرند که سیاستگذاری تازه که کلینتون  را در مغازله مدام با رابین و جانشینش شیمون پرز قرار داده ، در این زمان ابلاغ شده که کار مبارزات انتخابی آنها را تسهیل کند .

فرمان پیشبرد طرح سازش اعراب و اسرائیل ، از جانب آن کمیسیون ها و هیأت های برنامه ریزی سیاست خارجی صادر شده است که ورای احزاب و مستأجران موقت کاخ سفید ، منافع دراز مدت سرمایه داری جهانی (به رهبری آمریکا) را مواظبت و تدوین می کند . بر خلاف تصور از بیرون که به حضور این دمکرات ، آن جمهوریخواه و یا (به احتمال کمتر ) آن نیروی سوم مستقل   در رأس ماشین اداری آمریکا بها می دهد و سیاستگذاری ها را به نام آنها معرفی می کند ، تأثیر و قدرت مانور هر یک از تیم هایی که برای چهار سال آمریکا را در چشم جهانیان نمایندگی می کنند ، کمتر از آن است که تصور می رود .

سیاستگذاری های بنیادی و جامعه نگر در جامعه (از این جهت یگانه ) آمریکا را اندیشمندان ، متفکران ، استادان دانشگاه و نظریه پردازان مطرح می کنند .این سیاستگذاری ها به یک سیستم به دقت طراحی شده موج در موج  و حلقه در حلقه منتقل می شود ، و پس از آن که با دیگر حلقه ها و موج ها که از دیگر شوراها و کمیته ها بیرون آمده ضرب و تقسیم می شود ، در نهایت صیقل خورده و در ردیف اولویت ها جا می گیرد و از طریق کمیسیون های تخصصی کنگره به دیوان سالاری آمریکا ابلاغ می شود . قوه مجریه گر چه گهگاه در این حلقه ها و شوراها که توسط بزرگان سرمایه داری سازماندهی شده اند ، جا می گیرند ولی الزاماٌ در آن نقش و تأثیری ندارند و گر چه گهگاه ، مقاله یا کتاب و رساله ای از آن میان در چشم عموم می نشیند و انتشار می یابد ولی الزاماً بنیان ها و راهبرد های این حلقات برای اطلاع همگان منتشر نمی شود .

از آن جمله استثنا ها مقاله (و بعداً کتاب ) فوکویاما نظریه پرداز صاحب آوازه است که به نظریه پایان تاریخ شهرت گرفت . بر اساس این نظریه لیبرال دموکراسی ، غایت مطلوب حکومت در جهان تلقی شده و بهترین شیوه اداره جوامع بشری ، و چون آخرین دشمن و منازع این غایت مطلوب ، یعنی کمونیسم ، به زانو درامد ، پس تاریخ پایان گرفت و مبارزات و تضاد ها تمام شد باقیمانده برقراری این حکومت در سراسر زمین .

خوشدلی و آرامش جویی خوشبینانه ای که از انتشار نظریه پایان تاریخ[1] بر دل افکار عمومی آمریکا (وشاید بعضی از جهانیان ) نشست ، دیر نپایید در نقد این نظریه ، مقاله رویارویی تمدن های ساموئل هانتینگتون به میان آمد .

رویارویی تمدن های هانتینگتون با همه انتقادهایی که شده و با همه آنکه چند  حادثه جهانی مهم رخ داده که با الگوی او مطابق نیست ، ولی از این مزیت برخوردار است که هیچ یک از منتقدان آن را بخ تمامی رد نکردند و نتوانستند در مقابلش نظریه قابل قبول تری ارائه دهند . هانتینگتون به طور خلاصه معتقد است ، مطابق با فرو پاشی بلوک چپ و پایان دوران جنگ سرد ( جنگ ایدئولوژی ها ) اینک جهان که نمی تواند بدون تضاد و رویارویی بماند ، آوردگاه تمدن ها خواهد شد . تمدن اسلامی ، تمدن غربی ، تمدن اسلاو ، تمدن کنفوسیوسی ، تمدن ژاپنی ، تمدن آمریکای لاتین و ( احتمالاٌ )تمدن آفریقایی .

از دیدگاه وی تاریخ ، زبان ، فرهنگ ، سنت و از همه مهم تر مذهب تشکیل دهنده فرهنگ است .

گر چه در این سه سال ، مقامات رسمی کاخ سفید و وزارت امور خارجه سخنی از پذیرش نظریه هانتینگتون بر زبان نیاورده اند ، ولی می توان به وضوح دید که این نظریه بر پشت ذهن سیاستگزاران اصلی آمریکا حضور یافته است .

 

 

هانتینگتون برای اثبات نظریه خود در مورد اوج شکل گیری هویت تمدنی ، همه جا مثال از رشد اصول گرایی و تجدید حیات اسلام می آورد . و به این ترتیب تجدید حیات اسلام را ( که وی نزدیکی تمدن اسلامی و تمدن کنفوسیوسی را فرض قطعی و خطرناک آن قرار می دهد ) نخستین چالش تمدن غربی می بیند و به سیاستگزاران آمریکایی هشدار می دهد که برای حفظ برتری خود باید با وسایل مختلف جلو قدرت گرفتن بیشتر این تمدن را بگیرند .

هانتینگتون با نحوه رویارویی غربی با تجدید حیات اسلام در الجزایر مخالف است و وضعیت فعلی آن کشور را باعث تشکل بیشتر مسلمانان و اتحاد محکمتر آنها می بیند و جای این سؤال را باقی می گذارد که غرب ، با استفاده از کدام یک از سلاح های خود باید با خطر تجدید حیات اسلام مقابله کند ( البته او در مورد الجزایر ، نسخه ای ارائه می دهد ) اما نکته مهمتری که در لابلای خطوط مقاله رویارویی تمدن ننوشته می ماند ، مسئله بهره گرفتن از اسراییل برای تضعیف مسلمانان ، انداختن شکاف بین آنها و تقسیم انها به دوست و دشمن است ، و سیاست تازه خاورمیانه ای دولت کلینتون را باید در همین راستا معنا کرد ، نه در تمایل مستأجران فعلی کاخ سفید برای پیروزی در انتخابات اینده (که این هم خود دلیل کوچکی است ، ولی نه چنان است که این مغازله با پیروزی کلینتون در انتخابات پایان گیرد ) .

هانتینگتون تجدید حیات اسلام را خطری برای تمدن غربی می بیند ، اما توجه فعلی او به هویت یابی تمامی جهان غیر غربی است و نه فقط مسلمانان و در کلیت این هویت یابی فرهنگی خطری می بیند . چنین است که می توان گفت روی کار آمدن راست های بهاراتیاجاناتا در هند تأییدی است بر نظر هانتینگتون . در حالی که نهرو و جانشینش کوشیدند با ایجاد جامعه ای سکولاریست از تهییج احساسات مذهبی هندو ها ( علیه مسلمانان ) خودداری کنند ، و به طفیل این سیاست هند به قدرتی تبدیل شد که کیسینجر در جدیدترین کتاب خود این کشور را یکی از پنج قدرت آینده جهان می بیند ، اما اینک سیاستمداری با بهره گیری از تعصب هندویی به دولت رسید و نرسیده از لزوم مجهز شدن هند به بمب اتمی گفت . در اولین واکنش به این اتفاق پاکستان ناگزیر می شود ، بر خلاف میل رهبرانش ، بر هویت اسلامی خود بیشتر تأکید کند و از کشور های مسلمان برای تجهیز خود و ساخت بمب اسلامی کمک بخواهد .

اگر حزب لیکود در اسراییل بر سر کار آید ، در سوی دیگر مجموعه تمدن اسلامی نیز همین طرح در پیش است . اصول گرایان تندرو یهودی در صورتی که بتوانند فاصله اندک خود را پر کنند و شیمون پرز را شکست دهند ، اعراب همسایه چاره ای جز احساس خطر و رو کردی به هویت ( عربی- اسلامی )    خود نخواهد داشت و در آن صورت رهبران میانه رو و اهل سازش در داخل کشور های خود ، اگر برای دادن امتیاز بیشتر زیر فشار بیشتر آمریکا قرار گیرند ناگزیر خواهند شد شبها در اتاق های ضد گلوله بخوابند .

و آمریکاییها (به عنوان پرچمدار غرب ) اگر قرار باشد با شکل گیری هویت ها و حکومت های مذهبی ، و آینده جهان مقابله کنند ، چه خواهند کرد با حکومت به شدت مذهبی و قومیت گرای اسرائیل . مگر آنکه هم جنان که هانتینگتون در نظریه رویارویی تمدن ها عمل کرده ، اصل چیزی به اسم «تمدن یهود» را در حساب نیاورند و آنرا زایده یی بر تمدن غرب بشمارند و وسیله ای برای اعمال فشار بر کشور های اسلامی و برج دیده بانی خود در قلب جوامع مسلمانان . و این همان کاری است که دستگاه دیپلماسی آمریکا ، در این روزگار بر عهده گرفته است .

در سوی دیگر ، مرز «تمدن اسلامی» (یکی از خطوط گسل ) ترکیه است که هفتاد و چند سال بعد از ضهور آتاتورک و تأسیس دولت لائیک رو به اروپا ، باز در آخرین انتخابات حزب رفاه اسلامی بیشترین آراء را به دست آورد و به عنوان یکی از مدعیان حکومت ظاهر شد . اگر قرار باشد غرب ، برای جلوگیری از تکرار اشتباه الجزایر ، بنا به نظر هانتینگتون ، امکان دهد که این حزب به قدرت برسد و ارتش را به عنوان عامل تهدید کننده ( و در صورت لزوم مداخله گر ) تقویت کند ، باید گفت باز هم باید در انتظار تشکل بیشتر مسلمانان در این کشور و در جمهوری های ترک زبان شوروی سابق بود که هنوز هویت خود درنیافته اند و نمی دانند از میان هدایایی که تمدن های اسلاو ، اسلامی ، غربی ، به آنها پیشنهاد می کنند ، کدام را قبول کنند . قبول هر یک از این هدایا برای آنها به مثابه خریدن دشمنی دیگران است ، و حتی بازیگری مانند علی اوف نیز ( با توجه به قدرت بند بازی و امکانی که با داشتن چاه های نفت در اختیار دارد ) هنوز در جای مطمئنی ننشسته ، چه رسد به ازبک ها که سعی می کنند با شرکت نکردن در هیچ بازی سیاسی ، امکان شکست خود را کاهش دهند .

در این بخش از جهان ( آسیای مرکزی ) که در خطوط گسل تمدن اسلامی  و تمدن اسلاو قرار دارد ، غرب که نتوانست از ارمنستان یک برج دیده بانی ( مانند اسرائیل ) بسازد ، اینک به بحر خزر چشم دوخته است و با اعزام شرکت های نفتی خود به آذربایجان و قزاقستان ، سرپل های لازم را برای دخالت در اوضاع این دریاچه و جمهوری های پیرامون ، خود را برای دستکاری در خط گسل تمدن اسلامی و تمدن اسلاو آماده نگه داشته است .

نقش بدل این ترفند همان کاری است که در ماه گذشته ایران ،نیم آنرا صورت داد ( اتصال خط آهن ایران به خطوط آهن ترکمنستان  و از آنجا به شبکه بزرگ راه آهن اتحاد جماهیر شوروی سابق ) و اگر نیم دیگر این راه ( خط آهن مشهد کرمان در داخل خاک ایران ) ساخته شود و پل قشم نیز آنرا کامل کند ، در آن صورت بندر عباس و قشم تنفس گاه آسیای مرکزی و قفقاز خواهد بود و شاید بحر خزر از خطر تبدیل شدن به خلیج فارسی دیگر نجات یابد .

برای شناخت ساز و کار آینده ایران ، به ترتیبی که مصالح عالی ملت و کشور تأمین شود و در دنیای پس از جنگ سرد (که آرام آرام ساز و کار خود را  باز می یابد ) ، ما نیز باید جایگاه خود را ( با برآورد دقیق امکانات و مقدورات  خود) تعیین کنیم .اگر جهان ، اسبی رام بود و زیر مهمیز یکه سوار آمریکایی  وضعیت ایران دشوار می بود ، دشوارتر از این که هست . اما چنین نیست . تمدن غربی با تمام مشترکات خود ، از اقبال بلند غیر غربی ها ، یک پارچه نیست . و رقابت های اروپا با آمریکا ، بزرگ ترین مسئله درونی ان است  ، و مسئله ( شاید ) بزرگ تر بی هویتی و بی شکلی جامعه آمریکایی است که  میزبان فرهنگ های گوناگون است ، به ترتیبی که هانتینگتون را نیز به وحشت می اندازد ( در سال 2050 جمعیت امریکا مرکب خواهد بود از 33 درصد  اسپانیایی الاصل ، 16 درصد سیاه پوست و 10 درصد آسیایی الاصل ) که امکان تحرک بسیار را از غول بیمار می گیرد .

از سوی دیگر تمدن ژاپنی نیز بعد از نیم قرن تحمل حقارت ناشی از شکست در جنگ ، هویت خود را می جوید و سهم خود را می طلبد و در ده ها  نقطه با دیگران در چالش قرار می گیرد .

تمدن کنفوسیوسی هم که تمام قد ایستاده و از هیچ فرصتی برای مصاف با آمریکا خودداری نمی کند . تمدن اسلاو نیز با انکه از آخرین نبرد ، خون ریزان و شکسته بال بیرون آمده ، اما هنوز نیمه جانی دارد که غربی ها را مجبور به رعایت می کند .

در این پهنه گسترده ، ایران به کاری که رهبران انقلابیش ، بعد از فتح دژ رژیم سلطنتی در سر داشته موفق شده و صلای تجدید حیات اسلام را سر داده و این واقعیت را وارد فرهنگ سیاسی پایان قرن بیستم کرده و چنان که (تصورآن  قبلاً محال بود ) در جهان هویت طلب بعد از جنگ سرد ، انگ خود را بر ستونی بلند زده است . اینک برای حفظ دستاورد ها ، زمان آن است که به تقویت استحکامات داخلی خود ، تن دادن به توسعه ای درون زا ، برقراری عدالت اقتصادی و اجتماعی ، و به میدان کشیدن هر چه بیشتر توان های انسانی خود  و تحمل آزادی های مدنی بپردازد . در این مقطع احساساتی شدن ، تندروی و نا شکیبایی خطری بزرگ است . تندروان و خود محوران و پرستندگان خود کامگی ،همان می کنند که «ستون پنجم» دشمن . و دشمن ایران ، در این زمان به کوچکی عراق و دیگر همسایگان نیست ، بلکه غولی است که نیمی از دنیا  را بلعیده و همین چندی پیش درصدد بود که نظم نوین (مطابق سلیقه خود ) برای جهان ایجاد کند ، و هنوز نیز از این خواب بیرون نیامده و به تمامی به شرایط جدید تن در نداده است .

 

 مسعود بهنود



[1]. در شرح « نظریه برخورد تمدن ها » از کتاب ارزنده ای به همین نام ( ترجمه و ویراستاری مجتبی امیری ) نشر دفتر مطالعات سیاسی بین المللی استفاده ها کرده ام.