امروز بیخبر از همه جا از آپارتمان رفتم بیرون و تا در ماشین نشستم که برم، ناگهان صدای مهیبی آمد: ….. بوبـــوم! …. با ترس و وحشت از ماشین بیرون پریدم گفتم نکنه تصادفی شده. چند لحظه نگذشته بود که فکر کردم صدای به این مهیبی لابد یک چیزی منفجر شده! فکر کردم شاید هواپیمایی سقوط کرده… بالای سرم را نگاه کردم توی آسمان یه هواپیما بود برای خودش میرفت. همه چیز به نظر عادی میآمد به جز اینکه همسایههایمان نیز بیرون آمده بودند و آسمان را نگاه میکردند. من اما با وحشت و تعجب به همه زل زده بودم شاید چیزی دستگیرم بشه اما مثل مشنگها هیچی نمیفهمیدم. از این ماجرا چند دقیقهای گذشت. بعد از چک کردن صندوق پست، رادیو ماشین را روشن کردم. شنیدم که گزارشگر ویژه داره میگه: “شاتل دیسکاوری الان ترمزهای مخصوصاش را باز کرد و به این ترتیب مامورایت دو هفتهای اش با موفقیت کامل انجام شد”. حتما میدونید که زمانی که شاتل وارد جو زمین میشه، صدایی شبیه صدای شکستن دیوار صوتی میده. منو میگی، خندهام گرفته بود از اینکه چرا اینقدر فکرم به دنبال حادثه است و فکر ناجور و همسایههایم به فکر سرگرمی! تازه دو زاریام افتاد که اون هواپیمایی که بالای سرم میدیدم، هواپیما نبوده، شاتل دیسکاوری بوده! امشب که مصاحبه علی دایی بعد از باخت 2-1 برابر عربستان را میخواندم به یاد صدای دیسکاوری و تفاوت خودم با امریکاییها افتادم. علی دایی گفته: “ضمن آنکه امروز علی دایی شکست نخورد، بلکه تیم ایران بازی را واگذار کرد. من از مردم ایران و کسانی که امروز به ورزشگاه آمدند عذرخواهی میکنم که نتوانستیم پیروز شویم اما، فوتبال برد و باخت دارد”. مقایسهکنید با سخنرانی نامزد شکستخورده جمهوریخواهان، مککین، در جمع طرفدارانش در شب انتخابات امریکا . مککین: “امروز روز شکست من است، نه شما. من مسولیت کامل این شکست را برعهده میگیرم”. شاید علی دایی مثل من که حواسام نیست بیخ گوش ایستگاه فضاییام، هنوز درست نمی دونه توی تیمملی چهکاره است. http://weblog.raminia.com/ |